پارت چهارده :

شانه‌ای بالا انداختم و نگاهم روی مرجانی که روی تخت در خود مچاله شده بود و آب دهانش روی مُتَکا راه گرفته بود، قفل شد. همان‌طور که به سمتش می‌رفتم، خطاب به مه‌لقا گفتم:

- برای چی باید در مورد یه قاتل بدونم؟

شانه‌ای بالا انداخت و یک قدم عق ...

در حال بارگذاری ادامه‌ی پارت هستیم. مشاهده ادامه‌ی پارت به خاطر طولانی بودن ممکن است کمی زمان ببرد.

لطفا کمی صبر کنید ...

با تشکر از صبر و شکیبایی شما

نحوه جستجو :

جهت پیدا کردن رمان مورد نظر خود کافیه که قسمتی از نام رمان ، نام نویسنده و یا کلمه ای که در خلاصه رمان به خاطر دارید را وارد کنید و روی دکمه جستجو ضربه بزنید.